ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو
|
|
گر نه سماع بارهای دست به نای جان مکن |
نفخ نفخت کردهای در همه دردمیدهای |
|
چون دم توست جان نی بینی ما فغان مکن |
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد |
|
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن |
ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو |
|
گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن |
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو |
|
کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن |
شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا |
|
گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن |
باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو |
|
باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن |
باده عام از برون باده عارف از درون |
|
بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن |
از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو |
|
چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن |