سقوط آزاد

Free Fall

دلم! تمام شدن میخواهد از ان تمام شدن هایی که بشود نقطه

سر خط.
انگاه دیکته تمام شود و من دیگر آغاز نشوم....
دلــم کـمى خـدا مــى خــواهد ، کـمى سکــوت
دلـم دل بریدن مى خــواهد
کمى اشک کـمى بـهت کـمى آغــوش آسمــانى
کــمى دور شدن از ایــن جــنس آدم ...
راستی خدا ! اگر من نبودم ...
این همه غمهایت را چه میکردی؟؟؟!!!

 

http://www.shereno.com/images-file/354039.jpg

http://upload.nasr19.ir/uploads19/534p6vfu2xmeg8nqne0.jpg

به کودکی گفتند :عشق چیست؟
گفت : بازی
به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟
گفت : رفیق بازی
 به جوانی گفتند : عشق چیست؟
گفت : پول و ثروت
 به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟
گفت :عمر
 به عاشقی گفتند : عشق چیست؟
چیزی نگفت آهی کشید و سخت گریست
 به گل گفتم: عشق چیست؟
گفت : از من خوشبو تره
 به پروانه گفتم: عشق چیست؟
گفت :از من زیبا تره
 به شب گفتم عشق چیست؟
گفت: از من سوزنده تره
 به عشق گفتم تو آخر چه هستی ؟؟؟
گفت نگاهی بیش نیستم

دنیا کوچکتر از آن است که گمشده‌ای را در آن یافته باشی هیچ‌کس اینجا گم نمی‌شود
آدم‌ها به همان خونسردی که آمده‌اند چمدانشان را می‌بندند و ناپدید می‌شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و
بی‌رحم‌ترین‌شان در برف
آنچه بر جا می‌ماند رد پایی‌ست
و
خاطره‌ای که هر از گاه پس میزند مثل نسیم پرده‌های اتاقت را!!!
در ساحل قلبها فقط ردپای دوست می ماند ... وگرنه موج روزگار هر ردپایی را از بین می برد.
مردم بسیاری وارد زندگی شما میشوند ، اما فقط رد پای دوست در قلبتان باقی میماند.


http://pictures.picasion.com/pic37/624a52268e8a6cb17a4f3e2d4a4de105.gif


http://www.beytoote.com/images/stories/fun/fu7990.jpg

راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد …
راستی خدا!
می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟

زندگی زیباست اگرچه سخت است
میدانم نمی شود معنا کرد ...
زندگی زیباست اگرچه سخت است
جاده ای است هموار ...
اگرچه پرپیچ و خم است دفتری است کوچک
اگرچه پر معناست آسمانی است آبی
اگرچه گاهی بارانی خاطراتش زیباست
اگرچه پر معماست و در آخر ...
دریایی است طوفانی که ساحلش آرام و قرار ندارد

«آن‌گاه که عشق تورا می‌خواند، به‌راهش گام نه! هرچند راهی پرنشیب. آنگاه که تورا زیر گستره بال‌هایش پناه می‌دهد، تمکین کن! هرچند تیغ پنهانش جانکاه. آن‌گاه که باتو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهم‌کوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.»


جبران خلیل جبران

در گاهنامه ایران باستان (3745) این روز بنام جشن دیگان و شب پیش از آن به نام جشن شب یلدا یا شب چله نام گذاری شده است که واژه یلدا به پارسی باستان به چم (معنی) زایش است.
از دیدگاه اخترشناسی شب یلدا بلندترین شب سال است، و روزها کم کم بلند و شب ها کوتاه می شوند یا آغاز روشنایی است، پس ایرانیان باستان با آگاهی ژرف از دانش اختر شناسی، این شب را یلدا یا زایش روشنایی نامیدند.
از همین روی یلدا در افسانه‌‌های ایران باستان شب زایش مهر در سپهر است و ماه به دلدادگی مهر این شب را به دراز‌ترین دیدار خود با خورشید دگرگون می‌کند و جشن پیدایش مهر بوده است.

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم 

صید افتاده به خونم 

تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟ 

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی 

بی من از شهر سفر کردی و رفتی 

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم 

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم 

تو ندیدی. 

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی 

چون در خانه ببستم، 

دگر از پای نشستم 

گوییا زلزله امد، 

گوییا خانه فرو ریخت سر من 

بی تو من در همه ی شهر غریبم 

بی تو کس نشود از این دل بشکسته صدایی 

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی 

تو همه بود و نبودی  

تو همه شعر و سرودی 

چه گریزی ز بر من؟ 

که ز کویت نگریزم 

گر بمیرم ز غم دل، 

به تو هرگز نستیزم 

من ویک لحظه جدایی؟ 

نتوانم نتوانم 

بی تو من زنده نمانم.....