سقوط آزاد

Free Fall

این روزها عجیــــــــــب خسته ام....


دلـ ـم رفتن میـ ـخواهد...و تنهــــآیی....


میـ ـخواهم دور شوم از جنس آدم...


از من,از تــــو,او و شمــــآ....


آری...میـ ـخواهم دوووووووووور شوم از شمـــآ آدمــها!!!!


باید کـ دل بـ ـکنم از بعضیـ ـها...


بعضیـ ـها باید فرامـــــوش شوند...


بعضیـ ـها را باید کـ عـــــــــآشق بود, مثل تــــو!


بعضیـ ـها را باید کـ دوست داشت برای همیشه و نگه داشت...


و من...!!!!


تنها تکلیف من مشخص نیست...


باید کـ فکر کرد...


در خلوت, در تنهــــآیی...


بـ دور از همه, حتی خـــــــودم!

خـــــاطــرات نه سر دارند و نه تـــه

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

می رسند...

گاهی وسط یک فــکر

گاهی وسط یک خیــابــــان

سردت می کنند،داغت می کنند

رگ خوابت را بلدند،زمینـــــت می زنند

خاطرات تمام نمی شوند...تمــــامـــت می کنند


Hargez be digaran ejazeh nemidam ghalame khodkhahi dar dast begirando daftare


Sarneveshtamo ragham bezanand Khateratamo pak konando akharesh benevisand

GHESMATBOOD

چه زیبا حرف میزنی ؟

 

تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن

 

از زاویه تو … آها دیدم

 

از زاویه ی تو چه تنگ است کنارهم نشستن دوضلع من وتو

 

من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند،

 

 سخت است بدانم میبینی و بی خیالی

 

 تویی که روزگاری برایم درمان بودی ..

 

شعرهایم را میخوانی…

 

و میگویی روان پریش شده ام !

 

پیچیده است … قبول

 

اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …

 

تو ساده تر نگاه کن …

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشمش نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

زن نگران صورت خود،که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم می گفتند:چه خوب!عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نا بینا باشد.

20سال بعد از ازدواج،زن از دنیا رفت،مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

همه تعجب کردند.

مرد گفت:

"من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم"

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن
 چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای         
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو
خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
من همگی تراستم مست می وفاستم
با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن
ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام
او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو          
 
گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن
نفخ نفخت کرده‌ای در همه دردمیده‌ای
چون دم توست جان نی بی‌نی ما فغان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن
شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا
گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن
باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو
باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن
باده عام از برون باده عارف از درون
بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن
از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو
چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن


Vinden är min Koran
Och dess verser är andetag
Min pilgrimsfärd
gick till ett hus utan dörr
Och min tawaf gjorde jag
genom att sjutusen gånger
gå runt ett uttorkat hav
Dagen då jag förvisades ur Paradiset
sa min far:
fall på knä inför mig!
Jag har aldrig varit i maskopi med djävulen
men hela vägen ned till jorden
skrattade jag vanvettigt och högt
och blev Eva
bara för din skull:
Mannen som för alltid
förtjänar en syndig älskarinna

برای ترجمه متن به ادامه مطلب رجوع کنید

Какое счастье

Знать, что

Во время снегопада,

Сердцам птиц

Тепло.

برای ترجمه متن روسی به ادامه مطلب رجوع کنید

Toward you
in the way of your path,
Desiring a glance of your face,
I'll come with the dawn

So that I might find you,
Tell me, where are you?

Sometimes from the earth
And sometimes from the sky I ask for a sign of you

Look how fearlessly
I am treading your path

Tell me, where are you?

How could I ever forget your moon-face?
What other name would I call out but yours?

If I ever find you,
I would tell you the stories of my heart

In your hands I placed
my love-sick heart
What else do you desire from me?

My feet are weary from walking in search of you
Tell me, what else do you desire of me?

Not even for a moment
do I stop imagining you, my gazelle

Then why don't you care about my well being?

As long as I live,
I am the captive of your path
I live only in desire of you

If ever I find you,
I would tell you the stories of my heart
Tell me, where are you?

In your hands I placed
my love-sick heart
What else do you desire of me?

My feet are weary from walking in search of you
Tell me, what else do you desire of me?

برای ترجمه متن به ادامه مطلب رجوع کنید

لبم خندون اما باز تو قلبم کلی غم دارم

درسته مهره اما باز بدون مهرت رو کم دارم

دل باز بی قرار امشب چشو به جاده می دوزه

تا پاییز شد سفر کردی الا چند سال و هفت روزه

من از مهرم تو بی مهری

این روزا هم میرن آره

اگه که بشکنه بغضم عجب بارونی میباره

شاید پاییز رو رد کردم با این شمعی که میسوزه

دارم دق میکنم

سخته

تازه این هفتمین روزه

اگه امشب بیاد بارون

تو رو حس میکنم پیشم

دعا کردم بباره چون امشب میخوام بهاری شم

شاید این حس پاییزه که من برگامو میریزم

ولی بی تو چقدر سخته عبور از فصل پاییزم

عبور از فصل پاییزم