سقوط آزاد

Free Fall

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...
ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...
ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ...
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ...
ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...
ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ...
ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...
ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ...
ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایین...

ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ!!!

 یه مرد بذله گو و اصطلاحاً شومنی در حال اجرای برنامه بود، یه جوکی رو تعریف میکنه بسیار خنده دار بود،وقتی حضار جوکو میشنوند خیلی میخندند و خوششون میاد وقتی همه ساکت میشن مرد دوباره اون لطیفه رو تعریف میکنه اینبار یه عده میخندند و دو مرتبه با ساکت شدن جماعت مرد دوباره این لطیفه رو تعریف میکنه،اینبار فقط دو سه نفر میخندند و دفعه چهار وقتی تعریف میکنه هیچ کس که نمیخنده هیچ، اعتراض هم میکنند، مرد میگه : (خیلی ساده است، همه شما با شنیدن لطیفه ای به این خنده داری فقط یکبار، دوباره و نهایتاً سه بار خندید ولی حاضر نبودید دفعات دیگر بشنوید حتی به اعتراض در اومدید، حتی یه عده از رو صندلی هاشون بلند شدند، پس چطور وقتی از موضوعی ناراحت هستید بارهای بارها اونو تکرار میکنید بارهای بارها اونو برا خودتون تعریف میکنید و هر بار به اندازه همون دفعه اول حرص میخورید و میرنجید ؟!

آرام ،در سکوت ذهن نشسته است.
آرام است در میان همهمه ی خیابان ها.
آرام است در میان دور هم نشستن های طولانی فامیلی.
آرام است در میانه ی سر و صدای آمد و شد عصرهای گرم و شلوغ تابستان.
آرام است ،
به آرامش صدای ممتد جیر جیرکی در مسیر بوی علفی که باد می آورد.
آری او همچنان به آرامش آب به عمق نشسته ی اقیانوس زندگی ،
عاری از هرچه هیجان زودگذر امواج خروشان سطح آن ،
به گوشه ی دنج ادراک خود،
 آرام نشسته است.

ﻧﻪ ﺳﻔﻴﺪﻱ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺳﺖ...
ﻭ ﻧﻪ ﺳﻴﺎﻫﻲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﻲ...
ﮐﻔﻦ،ﺳﻔﻴﺪ،ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻭ ﮐﻌﺒﻪ،ﺳﻴﺎﻩ،ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ داشتنی ﺍﺳﺖ.

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻗﺶ انسان ﻫﺴﺖ،ﻧﻪ به مظهرش.

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮیﻭﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺧﺪﺍ ﮔﻼﻳﻪ ﮐﻨﻲ.ﻧﻈﺮﻱ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﻭﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎیت ﺭﺍ ﺷﺎﮐﺮ ﺑﺎﺵ.

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ نمی شودﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﻓﮑﺮﺵ،ﺷﺮﻳﻒ نمی شودﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻱ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵﻭﻗﺎﺑﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﺩﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﻴﮑﺶ...


نفسم گرفته است
نفسم گرفته است از حال هوای سکوت بی اختیار
از شهر بی پنجره، بی روزنه
از شش هایم که آبستنِ آسمانیست
بی نشانه، بی رویا
پر از الفاظِ بی ربط خدا
از انتظار بی پایان
می خواهم که یکجا سِقط کنم
خدا و آسمان بی ستاره و شهر بی دریچه را
شاید راه هوایی بی حسادت آنچه خواهد آمد
اکتشاف فردا باشد
اگر و تنهای تنها اگر، فردایی باشد

شبست دیگر
باز مثل همیشه
عادتی دارد شبیه هجو
نمی گذرد
باز چشمان پر خیال
باید بنشینند
با خود حرف بزنند
من هم سیگارم را دم به دم
دم بگیرم
از سقفِ ابریِ بی مهتابِ اتاق
شعری بچینم
برای قوت غالب شب
و ارام و ارام و چنان ارام
از پس دود بخوانم
کجایی خوابِ شیرین
خوابِ تلخ...!؟

.

فی‌الواقع که چقدر بی چشم و روست این آدمیزاد!
مثل گرگ
آدم را پاره پاره می‌کند و فردایش راست راست در خیابان راه می‌رود.
این چه جور گرگی است که تا روز پیش از غارت
حتی تا ساعتی پیش از غارت از بره هم رام‌تر می‌نماید!


تنها چیزی که از من دلجوی می کرد
امید نیستی پس از مرگ بود
فکر زندگی دوباره مرا می ترسانید
من هنوز به این دنیابی که در آن زندگی می کردم
انس نگرفته بودم ، دنیای دیگر به چه درد من می خورد؟

اگر خدا مرا جور دیگری می خواست، جور دیگری خلق می کرد.
انجام کارهایی که دوست داریم زندگی را متبرک نمی کند،

بلکه دوست داشتن کارهایی که باید انجام دهیم آن را متبرک می کند.
رفتار یک انسان، آینه ای است که او چهرۀ خود را در آن نشان می دهد.

یوهان ولفگانگ فون گوته

 ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن .

بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن ،

و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن …

دکتر شریعتی